به سرزمین خود دورد میفرستم چون میدانم خالقی در انجا یافته ام که بی حد و حصر است بی نام است نامی نهادمش تا باورش کنم حتی با اسمش میدانم حد باورم به کوچکترین جز از واقعیتش نمیرسد اما باورش دارم به حد نهایتم
باور میکنم بی من این زنان خواهد رفت بی تو نیز همان سان پس بودن یا نبودن من و تو ما نیست خاتمه این شروع است
چند روز پیش کس خدایی را خواند به این وسعت کسی که قبل از اغار است و بعد از پایان
اما نه من ابدی هستم نا ازلی اما فانی ام به زمان خود ابدی به کردار خود ازلی به اندیشه و زیبا تر این جمله بود که امروز شنیدم از صادق هدایت
هیچ اصل با کپی ان قابل برابری نست حتی اگر اون ذکر و صحبت و (حتی صدای) باشد
میدانید ما روی چه سرزمینی چشم باز کردیم سرزمینی که دوهزار و پانصدر اندی سال پس سیستم برده داری را در اون منصوخ کردند نشان انسان را به ادمیت او نهادن برای او ارزشی نهادن حتی شمارش طبقات را ذکر کردند بی برده بی کنیز این همان دیوار است که اسلام هیچ گاه بر او پایانی ننهاد و برای او قوانینی گذارد بر او تفکر کرد بر او حراج کشاند تا دیوار حدش را به بنیاد رساند
میدانید گاهی که دیگران ذکری از اسماء قابل احترام و تقدیسشان را نام میبرند من به خودم اجازه نمیدهم به انها کرنشی کنم چون تمام اعتقاداتشان چیزیو چیزهایی که از ابتدا بر انها پاییهای برای خوب بودن بد بودن نهی کردن نبودن و حتی بودن بوده است پس نمیتوان به حریمشان بی اجازه و اذن وارد شد اما این را بدانید این حدود ادم را من و شما برای خودمان ایجاد میکنیم بی انگه تفکری کنیم میبینیم قابل ضربه دیدن است پس درب وردش را میبیندیم و نام معلم را نام اولا را نام پیامبر را تقدیس میکنیم می گذاریم بر سر در و به کسی اجازه نمیدهیم به او دخلی داشته باشد پس دست نخورده و بکر میماند برای هزاران سال برای ابدی که شروع او از ندانستن بود نه از تفکر؟!
خوش وقت شدم که پاپ ژان پل دوم نیز از مریضی که فکر نمیکردم سالن به در ببرند خلاص شده اند
به هر حال خدایش به او امتش رحم کرد و خدای هر کس به او و امتش رحم کند
به سرزمین خود دورد میفرستم چون میدانم خالقی در انجا یافته ام که بی حد و حصر است بی نام است نامی نهادمش تا باورش کنم حتی با اسمش میدانم حد باورم به کوچکترین جز از واقعیتش نمیرسد اما باورش دارم به حد نهایتم
باور میکنم بی من این زنان خواهد رفت بی تو نیز همان سان پس بودن یا نبودن من و تو ما نیست خاتمه این شروع است
چند روز پیش کس خدایی را خواند به این وسعت کسی که قبل از اغار است و بعد از پایان
اما نه من ابدی هستم نا ازلی اما فانی ام به زمان خود ابدی به کردار خود ازلی به اندیشه و زیبا تر این جمله بود که امروز شنیدم از صادق هدایت
هیچ اصل با کپی ان قابل برابری نست حتی اگر اون ذکر و صحبت و (حتی صدای) باشد
میدانید ما روی چه سرزمینی چشم باز کردیم سرزمینی که دوهزار و پانصدر اندی سال پس سیستم برده داری را در اون منصوخ کردند نشان انسان را به ادمیت او نهادن برای او ارزشی نهادن حتی شمارش طبقات را ذکر کردند بی برده بی کنیز این همان دیوار است که اسلام هیچ گاه بر او پایانی ننهاد و برای او قوانینی گذارد بر او تفکر کرد بر او حراج کشاند تا دیوار حدش را به بنیاد رساند
میدانید گاهی که دیگران ذکری از اسماء قابل احترام و تقدیسشان را نام میبرند من به خودم اجازه نمیدهم به انها کرنشی کنم چون تمام اعتقاداتشان چیزیو چیزهایی که از ابتدا بر انها پاییهای برای خوب بودن بد بودن نهی کردن نبودن و حتی بودن بوده است پس نمیتوان به حریمشان بی اجازه و اذن وارد شد اما این را بدانید این حدود ادم را من و شما برای خودمان ایجاد میکنیم بی انگه تفکری کنیم میبینیم قابل ضربه دیدن است پس درب وردش را میبیندیم و نام معلم را نام اولا را نام پیامبر را تقدیس میکنیم می گذاریم بر سر در و به کسی اجازه نمیدهیم به او دخلی داشته باشد پس دست نخورده و بکر میماند برای هزاران سال برای ابدی که شروع او از ندانستن بود نه از تفکر؟!
خوش وقت شدم که پاپ ژان پل دوم نیز از مریضی که فکر نمیکردم سالن به در ببرند خلاص شده اند
به هر حال خدایش به او امتش رحم کرد و خدای هر کس به او و امتش رحم کند
به سرزمین خود دورد میفرستم چون میدانم خالقی در انجا یافته ام که بی حد و حصر است بی نام است نامی نهادمش تا باورش کنم حتی با اسمش میدانم حد باورم به کوچکترین جز از واقعیتش نمیرسد اما باورش دارم به حد نهایتم
باور میکنم بی من این زنان خواهد رفت بی تو نیز همان سان پس بودن یا نبودن من و تو ما نیست خاتمه این شروع است
چند روز پیش کس خدایی را خواند به این وسعت کسی که قبل از اغار است و بعد از پایان
اما نه من ابدی هستم نا ازلی اما فانی ام به زمان خود ابدی به کردار خود ازلی به اندیشه و زیبا تر این جمله بود که امروز شنیدم از صادق هدایت
هیچ اصل با کپی ان قابل برابری نست حتی اگر اون ذکر و صحبت و (حتی صدای) باشد
میدانید ما روی چه سرزمینی چشم باز کردیم سرزمینی که دوهزار و پانصدر اندی سال پس سیستم برده داری را در اون منصوخ کردند نشان انسان را به ادمیت او نهادن برای او ارزشی نهادن حتی شمارش طبقات را ذکر کردند بی برده بی کنیز این همان دیوار است که اسلام هیچ گاه بر او پایانی ننهاد و برای او قوانینی گذارد بر او تفکر کرد بر او حراج کشاند تا دیوار حدش را به بنیاد رساند
میدانید گاهی که دیگران ذکری از اسماء قابل احترام و تقدیسشان را نام میبرند من به خودم اجازه نمیدهم به انها کرنشی کنم چون تمام اعتقاداتشان چیزیو چیزهایی که از ابتدا بر انها پاییهای برای خوب بودن بد بودن نهی کردن نبودن و حتی بودن بوده است پس نمیتوان به حریمشان بی اجازه و اذن وارد شد اما این را بدانید این حدود ادم را من و شما برای خودمان ایجاد میکنیم بی انگه تفکری کنیم میبینیم قابل ضربه دیدن است پس درب وردش را میبیندیم و نام معلم را نام اولا را نام پیامبر را تقدیس میکنیم می گذاریم بر سر در و به کسی اجازه نمیدهیم به او دخلی داشته باشد پس دست نخورده و بکر میماند برای هزاران سال برای ابدی که شروع او از ندانستن بود نه از تفکر؟!
خوش وقت شدم که پاپ ژان پل دوم نیز از مریضی که فکر نمیکردم سالن به در ببرند خلاص شده اند
به هر حال خدایش به او امتش رحم کرد و خدای هر کس به او و امتش رحم کند
بنام خالق
سالهای خاموش سپری میشوند روزهای تاریک میروند دل سیاه تاریخ بی اشتها اما حریص دوباره همهچیز را میبلعد تا دیگر برای هیچ کس و هیچزمان یادی از این نخوت نیاورد
در این سالها بارها و بارها و فقطو فقط شنیدیم فقط و فقط خوشحال شدیم چون شنیدیم چون با خیال اون زندگی گردیم تا آزاد باشیم رها باشیم بسازیم از خود برای خود ایرانی نه عریان کنیمش از برای دیگران از برای جریانی که متولدماه نفال است
رییس جمهور امریکا به اروپا سفر کردند اگر بخواطر بیاوریم از اولش برایمان باز تاب سفرهایی داشت که قبل از جنگ عراق قبل از جنگ تروریست بود اما در میان رسم عوض شد شکل تغییر یافت با گویش به جای کرنش فعلی دیگر رقم خورد رییس جمهور روسیه نیز به این تدرکات نیز وارد شد تا از حق دیافت شده خود دفاع و اعلام کند که حدش هنوز پایان نیافته است باید در بطن جریان باشد ایران دارای پروتهای هخامنش است هنوز باید اسکندران بتازند تا اخرین سکه های زرین ایران را به اسم ایران به یغما برند اگر این اتفاق نیز اگر خاتمه نیابد نیز ایران بی پدر ماند
ایران را هراز یک ملت به یغما میبرند هر کس بر تاراج خود اسم حقی می نهاند تا برای او نیز یک پیروزی عظیم باشد برای او نیز یک افتخار باشد تا این سرزمین از اهورا و یهودا و مسیحا و و اما بعد مسلمین جاوید شود
ایرانی را به کلماتشان رنگ عربی زدند تا رسمش را فراموش کند برای او نخوت عرب اوردند خیلات عرب را نشاندند چون شری را در نهاد زمین کردند تا رنگ او نیز همرنگ سوغات عربها شود
نمیخواهیم بیدار شویم رنگ خواب رای ما خوش رنگ تر است برای بیدار شدن نیز زمانی دیگر احتیاج است تا حتی کلیم زیر پایمان را نیز بفروشیم به خیال ایرانیتمان
نه هیچ داریم نه همهچیز نه دوست داریم نه همراه اما چون داریم ثروت بیجارگی و استعمار نوین داریم یک روز به نام حق یک روز به نام ناجی یک روز به اسم خدایان و یک روز به خیال خدایان
انقدر در رسم این دوران چرخ زدیم که دیگر نمیتوانیم برای خود استقلال از نهاد داشته باشیم
یک سال از منجی برایمان نام میبرند که برای احیای نماز و یاد خدا به پا خواست سال بعد ایشان مقتدرانه برای رسیدن به حق به پا میخیزند با این رویه هر سال الوان این شکوه به سان خورشید رشته های جدیدی مییابد تا توان رسدن به انرژبی کران اتم نیز دارا شود
بترسید از بی تفکری از نهان ناندن در حقیقت از نفهمیدن از انجایی که به شما نام مینهند سرور چون با زیبا ترین حربه دوران دوباره همراه ان طرار همیشگی به دنبال داشته ها و نداشتهای شما میگردند
انروز که من و شما برای انهایی که حاکمند مقرب شویم نشان است از حقیقت تلخ دورانمان که دوباره حتی خدایمان نیز نمیخواهد از این ظلمات ما را نجات دهد چون میداند که کسی که نخواهد بیند هراز و یک شب نیز نمیبیند و دوباره در خیال ندیدنش نیز ملولیتی ندارد
بترس
عصاری
بنام افرینده
این روزها روز برپایی قیام مردم ایران است علیه ندانستهایشان علیه بی فکرشان در تصمیم کرفتنشان روز بدترین خاطرات در سوی ضایع کردن حقوق حقشان علیه خودشان و انسانیتشان
روزگاران شاید باردیگر این را به ایرانیان و کلیه اقوام نشان دهد که داشتن مهم نیست نگهداشتن مهم است پایه ای برای رسد است نه نشان فرطوتیت
سالها این اقوام بودند ازاد بی نشان از هیچ رسم خامی اما دشمنان یاد گرفتن که اگر اریایی را باشمشیر اگر نتوانستید محروم کنید با دل و عاطفه چون پایه خیال این نژاد است خیلی اسان قابل اسیب دیدن است پس این اصل سالها ماند و برزگ شد تا به ان حد که اسم دشمنان و اسم قاتلین خود و پدارانشان را روز کودکان خود قرار دادند
افکارشان را در سوی انها راهنمایی کردند تا به آن حد که با صدای سحر امیز انها بدون مطا لعه خیلی ساده سحر شده به حرکت دراییند
دین امد دینی امد که بی انتخاب رشد کرد بی تفکر زایده شد بی حد برزگ شد اشایع گرفت و تکوین شد اما بر چه پایه اگر زرتشت میامد و میگفت آزادید بر انتخاب دین بر بلوغ این رسم چیست خامی یا ارزش به انسانیت ارزش به باورها ارزش به حق داشته فراوش شده انچه من و تو شما داشتیم و از دست دادیم هر چه نور را در پستوی خانه هم پنهان کرد چون به ذات روشن است غربت و غریبی او را از تک و تاب نمی اندازد
قیاس شاید بهترین عنصر باور داشتن این پس رفتن است ما ایرانی داشتیم که برای تحرک اقتصادی برای رشد صنعت برای تکاپوی جامعه میامد جشنی به برزگی دوهراز و پانصد سالگی میکرفت اما بر امثال این دلیل ها محاکمه افکار عمومی شد که بعد ها بعد از به قول خودشان انقلاب جشنهای ده روزه پیروزی میگیرند برای رونق اقتصادی هر سال به اندازه همان جشن هرینه همایش در پیدا کردن چکونه حرکت کردن به سوی اقتصاد برای رسدن به صنعت نشان دادن اران کهن به دیگر اقوام را سر میدهند
روژه گارودی فرانسوی را در تسخیر فرهنگ خود میاورند و حرف از آشتی ملل و اقوام تاریخی با صرف انرژی و هزینه همان جشمنهای دوهرازه میکنند
عصاری