Saturday, November 27, 2004

با سلام و با درود به ایجاد کننده حقیقت

همانطوری که قبلا عرض کرده بودم من روز نامه نمیخرم تا بخواهم با خریدش کمکی به ایجاد کنند آن کنم چون تمام و کمال مطالب داخل آن چیزی نیست جز تکرار افکار دولت مردان و میراث خواران این رژیم و برای اثبات این شما زحمت بکشید و چهار پنج روز نامه بخرید از اونهایی که فکر میکنید راستند و از اونهایی که به گمان شما اصلاح طلب و یا وابسطه به گروه خاصی باشند و بعد در مورد بعضی اخبارشان جستجو کنید من به شما قول میدهم که حتی بعضی از پاراگراف های آنها عینا حتی در تعداد نقطه ها برابر هستند این یعنی چی به نظر شما الا آزادی بیان و افکار اما من چهار شنبه بعد از ظهر روز نامه لثارات را خریدم روز نامه ای میشود تند تر از کیهان و بی منطق تر از اطلاعات که پژواک رژیم است مینویسد
و خیلی راحت یه پیراهن جناب عثمان درست میکند و بعد سروع میکند برای خودش از اون الگو و بوردا درمیاورد
نمیدانم اگر این آزادی است من هم میتوانم مطالبی با یک صد و هشتاد درجه از مطالب ایشان برای روزنامه های دیگر و یا به جروه ؟
از صحبتهای آقای محسن رضایی یا از قول نیروهای بسیجی و افکار ان برای مردم که مخالف رییس جمهور هستند یا خیلی راحت میروند کنسرت موسیقی کروه پاپ را در نهبندان اگر اشتباه نکنم بهم میزند چون مردم را فاسد میکند و خیلی به جسارت ان را مونویسند نمیدانم این مملکت چند تا قانون دارد که هر کس میتواند بنا بر شعور و درک خود از ان استفاده و ترویج دهد من به عنوان یه فرد آزاد کسی که میتواند آزاد برای اعتقاد خود تصمیم بگیرم این را میگویم که مثلا زیارت... یا دیگر مراسمی که به صورت مذهبی انجام میدهند مزاحم استراحت و تجاوز به حقوق اجتماعی من میشود حالا شما فکر میکنید که ما این اجازه را داریم این مراسم را به هم بزنیم یا جلوی انها را بگیریم؟
خوب من اونقدر دیوانه هستم که یه کپی از رونوشت این صفحه را برای وزارت کشور که نمایشگاه دستاوردهای دوره ریسات آقای خاتمی را به معرض نمایش گذاشته میفرستم تا بینیم آنها چی میگویند البته با پست!!
عصاری

Friday, November 05, 2004

سرمقاله ای با دو فصل نامه

با سلام و بنام ایز بزرگ مرتبه

امروز میخواهیم بک مقاله از یه روز نامه چاپ تهران که بنا نیاز به کاغذ خریداری شه نه برای روز نامه بودنش براییتان به یاد بچه گیهایمان از جای گزینی لغتهای متشابه و باطن استفاده و دوباره میخوانیم

روز نامه شرق در روز پنج شنبه به قلم آقای قوچانی نوشته است
جمهوری عوام
ولی ما مینویسیم
یه مقاله با دو سرفصل
رژم در مقام حکومت ایران ابقا شد(البته بدون رای گیری ) در حالی که نخبگان ایران و دیگر کشورهای جهان یک پارچه مخالف انتخاب آنها بودند اکنون نه فقط خانم شیرین عبادی ها مغموم و مبهوت هستند که چگونه با این همه حمایت های روشنفکران از شگست این رژیم باید دوباره اون را تحمل کرد آیا مردم ایران سعید امامی ها را ندیده اند و به ساختگی بودن حادثه های سکته های افراد نظام و روابط رهبران با ترویستها پی نبردند؟ ایا حمایت و تغییر و خود بینی خاص جهت برداشت از چهار چوب قانون اساسی کافی نبوده و نیست؟
همواره در سراسر جهان میبینند و میخوانند مطالبی که به تمام نوا ها و سخنان و نوشتها برای غیر حق بودن این رژیم کافی نیست؟ و نبوده؟ مردان این رژیم نه فقط برای ایران بلکه برای افغانها برای عراقیها و لبانیها و... بنا به صلاح دید خود تصمیم و کار سازی کرده و میکنند
این تامل را در این میشود بهتر دید که اگر برای مردم ایران یه رفراندوم برای ادامه و این طرز و شیوه حکومتی بگذارند خواهند دید که این باره اینها نه بلکه خود بلکه تمامی اعتقادات غلط و متهجر خود را از این مردم پر خواهند کشید
. سیاست در ایران همانند درس کلاس اول در بین مردم رواج داده شده که همه به وابسطه شدن به آن از اصل سیاست دور بمانند و این ائدولوژی باعٍ پدید آمدن ساست دور ماندن از مردم و فقط رنگ آ« بر خاکستر ایرانی شود تمام مردم به طریقی سیاست زده شده اند و به طور کل عوام به مهمترین متغیر تعین رفتار سیاسیس تبدیل شده اند و عوام در این قرائت همان هسته اصلی مردم هستند که در کوچه و خیابان دیده میشوند ولی بی تامل در سیاست؟!
شاید در امریکا و در دیگر کشور ها نخبگان اجازه بیان اعتقادات و آرای خود را دارند ولی در این جا فقط تیپراز روزنامه ها به اذن است و مطالب آ«ها از پیش تاتععن شده و تریبون آزاد در اسیری مردان زندان دیده و مسلول است و آزاد اندیشان در خفقان نخوت اسیر شاید دید از سیاست بدور نباشد ولی نه دین در عوام است و نه سیاست و خوش به احوال مللی که میدانند رهبر آنها تا چقدر عاقل هست چون در این سرزمین عاقلها در زیر طوفان بی خردان چتر به دست گرفتند
انزجار از نوشتن به حسرت ننوشتن شاید مردی را اسیر کند ولی دل و دین را فارغ از دیار




مطلب بعدی در مورد سیاست جدید استخبارات است
همواره در کشور ما آزاد اندیشی آزاد بودن شعاری بود که سر مستانه نجوا میشد و تداعی نوای حرکت بود اما حالا بنیان جدیدی در حال نشر است شاید حزب نازیسم و فاشیست و بعث هم تا اینقدر بنیادی در این مقوله جسارت به خرج نداده بودند که اینها با وقاهت تمام آن را به رخ میکشند تا کی ؟
من هستم و شما هستید شاید گاندی گفته باشد قاتل من باید لیاقت گشتن من را میداشت ولی این دلیل بر سکوت من است این همانند عین کهالت من از پیرامون است هسته های خبری در مساجد و خیلی ساده باید عوامل این غیر از این تفکر را بشناسند و اعلام دارند که اینجا آزادیست که اینجا حقی برای زنده بودن وجود دارد تا شاید زنده ای براید و ندا زند
با تشکر عصاری